دانشگاه و شهر چه نسبتی باهم دارند؟
دانشگاه و شهر چه نسبتی باهم دارند؟
مهرتبریز-محمد اصغری، استاد فلسفه دانشگاه تبریز؛ بدون هیچ شک و تردیدی باید بگوییم که دانشگاه و شهر نسبتی شبیه روح و جسم دارند؛ همانطور که روح بدون جسم عینیت و ظهور ندارد، جسم نیز بدون روح نمی تواند عمل کند.

به گزارش خبرنگار ما در تبریز؛ در هر شهری معمولاً اگر دانشگاهی تاسیس شده و در حال آموزش و پژوهش به شهروندان است، این امر پویایی و تحرک فرهنگی شهر را رقم می زند. دانشگاه با سه عنصر اصلی خودش یعنی «آموزش» ، «پژوهش» و «زندگی فرهنگی» شهر را جان می بخشد. رابطه دیالکتیکی بین این سه عنصر به این نحو است که آموزش به منزله تز، پژوهش به منزله آنتی تز و «زندگی فرهنگی» سنتز این دو است. بنابراین روح دانشگاه را می توان در آموزش، پژوهش و حیات فرهنگی دید.

دانشجو آموزش می بیند تا یادبگیرد که چگونه با اشیا و امور مختلف زندگی برخورد کند و پژوهش می کند تا دست به ابداع و اختراع و استنباط بزند و مسائل مختلف زندگی بشری را حل کند. حاصل این دو همان زندگی فرهنگی است که خود این زندگی فرهنگی نیز دارای خصوصیات خاص خودش است که زندگی اخلاقی، زندگی عادلانه و کنش اجتماعی عدالت و اخلاق محور از جمله آنهاست.

دانشگاه و شهر یک اکوسیستم متقابل می‌سازند؛ دانشگاه با افراد، ایده‌ها و منابع به شهر نیرو می‌دهد و شهر محیط، زیرساخت و جامعه‌ای فراهم می‌کند که دانشگاه در آن رشد کند. رئیس دانشگاه تورنتو کانادا در یکی از مصاحبه های خودش گفته که «یک دانشگاه قوی به ساختن یک شهر قوی کمک می کند و یک شهر قوی به ساختن یک دانشگاه قوی یاری می رساند» یا یکی از اساتید دانشگاه آریزونا گفته که دانشگاه «شهر ایده ها و اندیشه هاست و دانشجویان شهروندان این شهر هستند». این نقل قول ها به ما می گویند که رابطه شهر و دانشگاه رابطه درهم تنیده و دینامیکی است و پویایی در یکی منجر به پویایی در آن دیگری می شود و بالعکس.

مسلما این رابطه دارای چالش های خاص خودش است همانطور که اختلال در سیستم برق و آب و گاز یک شهر منجر به مشکلات کلانی در زندگی شهروندان می شود، در دانشگاه نیز مشکلات مدیریتی، مالی، آموزشی، پژوهشی و غیره نیز چنین وضعیتی را برای دانشگاه به وجود می آورد.

مسئولیت اجتماعی دانشگاه از مسئولیت علمی دانشگاه سنگین تر است چرا که در وهله اول تربیت یک فرد دارای روحیه اخلاقی و فرهنگی متناسب با عدالت و خیر همگانی امری کلیدی است. به زبان ساده تربیت یک فرد فرهیخته آراسته با اخلاق و عدالت ورزی و تفکر انتقادی بزرگترین میوه دانشگاه است. این همان زندگی فرهنگی است که از تعامل دیالکتیکی آموزش و پژوهش زاده می شود. دانشگاه جایی است که در آن شهروندان به بلوغ فرهنگی و اخلاقی می رسند و این شهروندان در زیست شهری منشاء کنش و رفتار می شوند و در نهایت شهروند خوب و فرهنگی در دانشگاه و شهر منشا اصلی پویایی زندگی فرهنگی می شود. فرد فرهیخته دانشگاهی از دیگر سو فردی خودانتقاد هم هست چون همیشه باید موظب باشد که هر سخن در جامعه باید در وهله نخست از فیلتر تفکر انتقادی عبور کند و تفکر انتقادی چیزی است که باید در زیست دانشگاهی اش آن را در خود بپروراند.