انتظاری تلخ پشت پنجره!
انتظاری تلخ پشت پنجره!

طیبه شایان-مهر تبریز: «دو روز است که به مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست و بد سرپرست سپرده شده است. طی این دوروز هر وقت فرصت می کند پشت پنجره می ایستد و به فکر فرو می رود. جلو می روم به صورتش خیره می شوم. آنقدر غرق در افکار کودکانه اش هست که مرا نمی […]

طیبه شایان-مهر تبریز: «دو روز است که به مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست و بد سرپرست سپرده شده است. طی این دوروز هر وقت فرصت می کند پشت پنجره می ایستد و به فکر فرو می رود. جلو می روم به صورتش خیره می شوم. آنقدر غرق در افکار کودکانه اش هست که مرا نمی بیند. افکارش را با پرسشی بهم می ریزم. فرزند نازنینم به چه فکر می کنی؟ می گوید آیا روزی می شود که مادرم  پیر شود و به خانه سالمندان سپرده شود و مانند من چشم به در بدوزد و منتظر باشد تا من به دیدنش بروم؟»

 اهل آذربایجان و تبریز که باشی وجودت پر از عشق  و مهربانی نسبت به همنوعانت هست.

اهل آذربایجان که باشی می فهمی اینجا خیرین برای کمک به نیازمندان با هم رقابت می‌کنند!

اهل آذربایجان که باشی عاشق مردمی و فرق نمی‌کند کجا داراییت را خرج کنی؛ فقط دستگیری و کمک به همنوع، هدف و غایت زندگیت خواهد بود.

مدام می‌گردی راه نفوذ به دلهای مهربان مردم را پیدا کنی.

در این گزارش از مردان و زنانی روایت می‌کنیم که همچون فرشتگان آسمانی به گرد کودکان بی سرپرست و بد سرپرست می‌چرخند  تا آن ها احساس بی کسی نکنند.

گزارش را که بخوانی متوجه می شوی آدم های بزرگ قامتشان بزرگ نیست، خانه شان هم بزرگ نیست، ثروتشان هم بیشتر نیست آنها قلبی بزرگ و نگاهی مهربان دارند.

وقتی می شنوم  خیرین خانه ای برای کودکان بی سرپرست و بدسرپرست ساخته اند  خانه ای به بزرگی و زیبایی دل های کودکان معصوم، سر از پا نمی شناسم و در یک روز سرد زمستان قرار می گذارم تا به دیدن این زوج رفته و خانه امن کودکان را هم از نزدیک ببینم.

آن روز زودتر از موعد قرار می روم و چون هنوز افتتاح نشده و کودکان فعلا در خیابان نصف راه و محل قبلی سکونت دارند شکوفه های مهرجو خیابان گلکار خالی از سکنه است.

مدیر موسسه همان خیری که مرا در این زمستان سرد به سوی خود جذب کرده به علت بازدیدی غیر منتظره از محل نگهداری کودکان دیر کرده است. نیم ساعت زود آمده بودم و نیم ساعت هم مدیر موسسه دیر کرده است، سرما تا مغز استخوانم نفوذ کرده و دستانم از سرما کرخت شده اند، میخواهم منصرف شوم اما گشتن دور خانه بزرگ اشتیاقم را بیشتر می کند و گرمای محبت خیرین وجودم را گرم می کند و می خواهم این خانه زیبا را از نزدیک ببینم.

بالاخره مدیر موسسه با عجله از ماشین پیاده شده و با خوشرویی توام با شرمساری بسویم می آید. چهره مهربانش گویای قلبی بزرگ و زیباست.

اگر عشق را آبی، دوست داشتن را قرمز، نامردی را سیاه، دروغ را سفید رنگ  کنیم برای مهربانی چنین آدم هایی هیچ رنگی تاب نمی آورد.

وارد خانه یا بهتر است بگویم سرسرایی می شوم که بزرگی و زیباییش مبهوتم می کند. برای این خانه باید هزینه زیادی خرج شده باشد.

اتاق ها را یکی یکی می گردیم از آشپزخانه و محل استراحت و اتاق تماشای تلویزیون و خواب گرفته تا کتابخانه ای که منتظر میز و صندلی و کتاب است.

تجسم می کنم روزی را که این اتاق ها پراز کودکانی می شود که از شوق در اتاق ها را یکی یکی باز می کنند و از شادی فریاد می زنند.

این مکان به قدری زیباست که آدم فکر نمی کند برای کودکان بی سرپرست و بدسرپرست ساخته شده است.

رو به مدیر موسسه می کنم و می گویم من هم بی سرپرست هستم می شود در این جا بمانم؟

خانم نسیم نصیرپور مدیرعامل موسسه شکوفه های مهرجو لبخندی می زند و می گوید: روز افتتاح حتما بیایید این جا صحنه های زیبایی رقم خواهد خورد.

وی که فعالیت خیرخواهانه خود را از سال ۸۸ شروع کرده است می گوید: قبل از سال ۸۸ در مرکز نگهداری معلولین کار می کردم،  آن موقع چند کودک به مرکز نگهداری کودکان بدسرپرست و بی سرپرست اورده بودند که به من مامان می گفتند، هرچند ازدواج کرده بودم ولی بچه نداشتم. با مامان گفتن آن ها احساس مادری به من دست داد و جرقه ایجاد موسسه ای برای نگهداری این نوع کودکان در وجودم زده شد با همسرم صحبت کردم و قرار شد یک هشتم از درآمدش را صرف کودکان بی سرپرست و بد سرپرست بکند.

مدیرعامل موسسه شکوفه های مهرجو با اشاره به مکان فعلی مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست در نصف راه می افزاید: در سال ۹۹ به این فکر افتادیم که در داخل شهر مکانی بهتر با امکاناتی خوب برای کودکان بسازیم تا کودکان در آن جا بهتر زندگی کنند بنابر این اداره اوقاف زمینی به مساحت ۲۴۶۰ متر در اختیارمان قرار داد و ما از سال ۱۴۰۰ همزمان با روز پدر با کمک های بی دریغ خیر بزرگ تبریز آقای همتیان و اقای احمد زاده همسرم این زمین را با هزینه ۴۴ میلیارد تومان  ساخته و تجهیز کردیم و بزودی پس از تجهیز کامل به این مکان نقل مکان خواهیم کرد.

نصیرپور با اشاره به فعالیت ۱۸ ساله خود می گوید: طی این سالها فرزندانی بزرگ کرده ایم  که اکنون وارد بازار کار و اشتغال شده و یا ازدواج کرده اند.

وی با اشاره به این که همه کودکان با حکم قضایی پذیرش می شوند گفت: ابتدا سعی می کنیم اگر کودکان دارای  خانواده هستند اما توان نگهداری فرزند خود را ندارند خانواده شان را توانمند کنیم تا کودک در محیط خانواده خودش بزرگ شود. ولی کودکانی که به دلایلی نمی توانند به خانه بازگردند در این مرکز نگهداری می شوند.

وی افزود: از ابتدای تشکیل موسسه تاکنون ۲۶۳ کودک را پذیرش کرده ایم که ۴۸ کودک در حال حاضر در این مرکز هستند و بقیه یا تحویل خانواده های درجه یک شده اند یا به فرزند خواندگی پذیرفته شده و یا بازپیوند شده اند.

وی چنان با شور و شوق از ازدواج چهار نفر از فرزندان این موسسه سخن می گوید که گویی فرزندان خود هستند و می گوید: من اکنون ۴ عروس دارم  و دو نفرشان نامزد هستند که بعد از افتتاح مراسم را در همین جا خواهیم گرفت.

نصیرپور از معجزه هایی صحبت می کند که اشک را به چشم می آورد می گوید: این موسسه تاکنون از هیچ کس تقاضای کمک نکرده است ولی هیچ وقت هم بی پول نمانده و تا حد توان خواسته های فرزندان خود را برآورده کرده است.

وی می افزاید: من معجزه را بارها و بارها در این موسسه دیده ام، وقتی به چیزی احتیاج داشتیم که امکان فراهم شدنش در همان زمان نبود دست هایی معجزه گر در را زده و آن را هدیه کرده اند گویی پشت در حرف هایمان را شنیده اند.

وی گفت: هر چند وقت کلاس های قرانی تشکیل می دهیم و در هر جلسه هم بعد از حفظ قران عصرانه می دهیم و من در یکی از روزها کیفم را عوض کرده و همه کارت های بانکی ام در خانه جا مانده بود و وقتی یکی از بچه ها گفت امروز چه می خریم و من وقتی متوجه نبودن کارت های بانکی ام شدم خیلی ناراحت شدم اما چند دقیقه ای از این مکالمه نگذشته بود که در را زدند و دو قوطی شیرینی آوردند و یا معجزه های مشابه زیادی اتفاق افتاده است.

وی با اشاره به این که من در این موسسه سعی می کنم نقش مادری برای فرزندانمان ایفا کنم خاطره ای از سالهای دور تعریف کرد و گفت: چند سال پیش کودکی به این موسسه آورده شد که مادر از پدرش جدا و با مرد دیگری ازدواج کرده بود  و پدرش هم که توان نگهداری از فرزند خود را نداشت به این مرکز آورده شده بود. او به مادرش خیلی وابسته بود. دو روز از آمدنش به این موسسه نگذشته بود و  طی این دو روز کودک هر وقت فرصت می کرد پشت پنجره می ایستاد و  با خود  حرف هایی زمزمه می کرد من از این کودک پرسیدم چه می کنی و با خود چه می گویی گفت خانم من به این فکر می کنم که اکنون من کودکی بیش نیستم اما روزی خواهد رسید که مادرم پیر خواهد شد و مثل من که اکنون پشت پنجره چشم انتظار مادرم هستم او هم در خانه سالمندان پشت پنجره منتظر خواهد شد تا من به دیدنش بیایم.

وی افزود: وقتی کودک با بغض این حرف ها را گفت من خیلی ناراحت شدم و از این ماجرا سالها گذشت آن کودک بزرگ و دانشجو شد و مستقل زندگی کرد و مادر طی این سالها هرگز به دیدن فرزندش نیامد.

وی افزود: اما مادر این کودک که پی زندگی خود رفته بود دچار دیابت می شود و در اثر بیماری پاهایش را از دست داده و همسرش وی را به خانه سالمندان می برد.

وی گفت: ما چون با همکاران خودمان در خانه های سالمندان ارتباط داریم روزی که دور هم نشسته بودیم صحبت از مادری شد که سالهاست چشم به در دوخته است تا فرزندش به دیدنش بیاید و همکاران خانه سالمندان رد آن فرزند را گرفته و به موسسه ما رسیده بودند.و واقعا آرزوی کودک برآورده شده بود.

وی که خود دارای دو فرزند دختر و پسر است می گوید: دوست دارم هر آنچه که فرزندانم از آن بهره می برند این کودکان هم آنها را داشته باشند.

وی با اشاره به نواقص خانه جدید شکوفه های مهرجو می گوید: کامپیوتر، پروژکتور، کتابخانه و میز و صندلی از جمله نواقصی هستند که خانه جدید کودکان به آن ها احتیاج دارد.

وی با اشاره به این که اگر پول نقد هم باشد فرزندان ما حق تصمیم گیری دارند گفت:  پسران ما دوست دارند به باشگاه بروند و نیاز به پول هست که هرچه دلشان می خواهد بتوانیم آن را فراهم کنیم و مانند فرزندان عادی بزرگ شوند علاوه بر آن اینها تا سن ۱۸ سالگی نزد ما هستند و بعد از آن باید وارد بازار کار شوند و برای مستقل شدن نیازمند خانه و تجهیزات هستند بنابر این اگر نقدینگی هم داشته باشیم محیطی مناسب برایشان فراهم می کنیم.

فرزندان موسسه شکوفه های مهرجو در دو رده سنی ۶ تا ۱۲ و ۱۲ تا ۱۸ می باشند.

وی با ارائه شماره کارت و شماره تماس از همشهریان و مردم خوب آذربایجان خواست برای تجهیز نواقص این مرکز کودکان بی سرپرست و بد سرپرست را یاری کنند.

شماره کار  ۵۸۹۲۱۰۷۰۴۶۱۳۳۱۶۴ بنام موسسه شکو فه های مهر جو- شماره تلفن خانم نصیرپور: ۰۹۱۴۱۰۳۱۰۵۳